سالهاست که اردیبهشت می آید و با گلهایش مارا به تصمیمی وامیدارد؛ بعد خودش می رود و وامیگذاردمان تا تمام سال با تصمیمان سرو کله بزنیم تا سال بعد که دوباره بیاید و تکانمان بدهد .
ای اردیبهشت جان با تو هستم ، دیگرنه جایی برای ترسیدن از تو باقی نمانده و نه مسیری برای گریز از تو و اکنون میمانم جای خودم و با تو دست در گردن میشوم و هیاهوی بهاریت را خودم به جان میخرم به تمامی جان
درباره این سایت